نقش انتظار در سير تاريخ

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : نقش انتظار در سير تاريخ اثر عباس علي اختري مشخصات نشر : [تهران - موسسه الامام المهدي عليه السلام

مشخصات ظاهري : ص 58

فروست : (موسسه الامام المهدي عليه السلام)

وضعيت فهرست نويسي : فهرست نويسي قبلي يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس شماره كتابشناسي ملي : 17926

يادداشت ناشر

بسم الله الرحمن الرحيم

صلي الله عليك يا ولي العصر ادركني فانتظروا اني معكم من المنتظرين (يونس / 102) افضل العباده انتظار الفرج (منتخب الاثر / 499) منزلت انتظار در اعتقادات اسلامي و نقش سازنده آن، از اهميتي چنان برخوردار است كه پيامبر اكرم و ائمه اطهار - سلام الله عليهم اجمعين - آن را برترين عبادات و نيكوترين اعمال دانسته اند. (ر. ك، منتخب الاثر، ف 10، ب 2) از سويي ديگر، براي اشاعه چنين معاني عالي قدر، بايسته است كه در حالي كه منزلت رفيع آن ترسيم مي شود، نقش سازنده و تاثيرات آن در عمل نيز نمايانده گردد، تا هر كه را گوش شنوا و چشمي بينا است، عبرت باشد. و با توجه به اينكه قرآن را به فرموده معصومين - سلام الله عليهم اجمعين - ظاهري است، و ظاهرش را باطني، و باطنش را باطني، تا هفتاد بطن، يعني مصاديق و معاني آن را، اگر بروي و بكاوي (البته به درست) نه در سطح و نه در عمق نهايتي براي آن نمي يابي، پس مي توان به مفاهيم قراني از ديدگاه هاي مختلف نگريست و هر دم نظري نو براي نگريستن در آن يافت و ساحت جديدي براي زيستن و رشد كردن سراغ گرفت، و البته چنين حركتي دقيقا در

جهت نماياندن نقش سازنده آن مفاهيم و معاني مي باشد.

و كتاب حاضر تلاشي است در اين جهت، و گامي است در اين مسير. اميد آن كه صاحبان نظر و طالبان ديانت را مورد قبول افتد. موسسه الامام المهدي (عج) ذي قعده الحرام 1401 - شهريور 1360

[صفحه 7]

دورنماي تاريخ

آرمان و اميد هر ملت و جمعيتي، دورنماي آينده، و نمايانگر تاريخ آينده آنان است. از آرمانهاي هر جامعه و ملتي، تا حدودي مي توان آينده شان را پيش بيني كرد، و انجام و سرنوشت هر فرد و جامعه اي، غالبا تجسم و تبلور آرمان ها و اميدهاي آنها است كه به اراده طبيعي (يا ساختگي) آنان به تدريج جامه عمل پوشيده است. علي عليه السلام فرمود: ارجاف العامه بالشي ء دليل علي مقدمات كونه: غور و توجه زياد مردم به چيزي، نشانه پيدايش زمينه براي به وجود آمدن آن چيز است. (محمد تقي فلسفي / جوان / 84:2)

[صفحه 8]

و نيز فرمود: خوض الناس في شي ء مقدمه الكائن: توجه شديد مردم به مطلبي، و تمركز افكار آنان در آن مطلب، مقدمه وجود يافتن آن است. (جوان / 84:2).

يك جمع بيدار و هشيار، آنچه را كه آرمان و مورد آرزوي اوست، مي خواهد، و آنچه را مي خواهد، با اراده پي گيري مي كند و در اثر پشتكار به آن مي رسد. چرا كه توانستن همان خواستن است. پس آرمان ها، خواسته ها است. و خواسته ها با اراده انسانها تحقق مي يابد. هر وقت انسان ها بخواهند، مي توانند مسير تاريخ را تغيير دهند. اراده اجتماع مظهر بزرگترين نيرو و به وجود آورنده عظيم ترين قدرت است.

مردم يك جامعه وقتي چيزي را بخواهند و به حركت آيند، سرانجام به آن مي رسند و به خواسته خويش، جامه عمل مي پوشانند.

سلول اصلي تاريخ

اصولا آرمان و اميد، عنصر اصلي حيات و زندگي و سلول پديد آورنده تاريخ است. بدون سرمايه اميد، اثري از حيات نبوده و بالاخره تاريخي وجود نخواهد داشت. هر گونه حركت و كوششي به دنبال انتظار رسيدن به هدف و آرماني انجام مي گيرد. هر فرد يا جمعيتي، اگر به اميد و انتظار رسيدن به يك مقصد عالي (و لو در نظر خود) نباشد، قدمي برنداشته، كوششي نخواهد كرد. باغباني كه زحمات سال ها درختكاري را متحمل مي شود، بدان جهت است كه اميد دارد، روزي از ثمره آن بهره مند شود دانش پژوهي كه سال ها زحمت تحصيل را بر خود هموار مي كند، به

[صفحه 9]

اميد آن است كه روزي دانشمندي گردد. مادري كه سال ها راحتي خود را فداي فرزند مي كند، بدان اميد است كه روزي چشمش به او روشن گردد. و خلاصه هر زحمتي به اميد رسيدن به نتيجه اي تحمل مي گردد. رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: لولا الامل ما رضعت والده ولدا و لا غرس غارس شجرا. اگر اميد و آرزو نبود، مادري فرزندي را شير نمي داد، و باغباني درختي را نمي كاشت. روي اين اصل، مي توان دريافت كه: مردم مايوس (فاقد روح اميد) قبل از مرگ مرده اند، زيرا هيچ تحركي نخواهند داشت. علي عليه السلام فرمود: آنچه قبل از مرگ انسان را مي كشد، ياس است. تمام خودكشي ها و سكته هاي معلول شكست ها، محصول

نااميدي است، و از آنجا سرچشمه مي گيرد كه فرد خود را در بن بست يافته، روح اميد - اميد نجات، اميد پيروزي بر مشكلات - در او مرده است. در روايات خاندان پيامبر - عليهم السلام - اثر طبيعي يك دسته از گناهان اين مطلب شمرده شده كه: اميد را قطع مي كند (الذنوب التي تقطع الرجاء). در ادامه حركت تكاملي، يعني حركت به سوي خدا، كه از طريق بندگي الله انجام مي گيرد، پيشتازان حركت، هرگز ياس را روا نداشته اند. و در مسير حركت الي الله، ياس از روح الله و نااميدي از رحمت رب گناه كبيره است: انه لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون... يوسف / 87. و من يقنط من رحمه ربه الا الضالون الحجر / 56.

[صفحه 10]

و اين از آنجا است كه فرد مايوس از رحمت حق يكسره از حركت باز ايستاده، و خود را لايق حركت در اين مسير نمي بيند، و قهرا همه قوا و نيرويش از مسير كمال و پيشرفت به سوي حق تعالي منحرف شده و در جهت خلاف حق مصرف گردد. و نتيجه اين، جز زوال و ضلالت و نقصان و تنزل از مرحله انساني به مرحله حيواني نخواهد بود. به همين جهت است كه اسلام دستور مي دهد: هر كس در هر وضعي از گناه و آلودگي باشد، نبايد از تلاش و حركت به سوي حق مايوس باشد و نبايد تصور كند كه ديگر نمي شود به حق تقرب جويد. بنابر اين آنچه مهم است، شناسايي عوامل ياس و شناخت انگيزه هاي اميد در انسان مي باشد. آري، بايد آرمان و

اميد ايجاد نمود و انتظاري براي رسيدن به آن آرمان فراهم ساخت.

[صفحه 11]

رابطه تاريخ و انتظار

انتظار خميره اصلي هر دوران از تاريخ است. هر تاريخي انتظار و تحقق انتظاري بيش نيست. يعني تاريخ چيزي نيست بجز انتظار و عمل براي تبديل چيزي به چيزي، تبدل نظامي به نظامي، فرهنگي به فرهنگي، نوع زيستني به نوع زيستني، تبديل سرنوشتي به سرنوشتي. آري، تاريخ حاصل گرد هم آمدن و پيوستن يك آرمان است با انتظار تحقق آن آرمان، و فراهم كردن ابزار تحقق آن. و به عبارت ديگر: تاريخ برابر است با: موضوع انتظار، به اضافه خود انتظار و عوامل وقوع آن موضوع منتظر. چرا كه هر نوع انتظار، بدون ترديد،

[صفحه 12]

مبتني بر قواعد و قوانيني است كه بر اساس يك سلسله وقايع علت و معلولي عمل مي كند. به عنوان مثال و نمونه: انتظار براي بودن و ماندن، از تحصيل و فراهم كردن وسايل بودن جدا نتواند بود، و ياس از بودن، برابر است با نيافتن عوامل و وسايل بودن. و عوامل بودن و ماندن همان انتظار ماندن است، و ايمان و شعور براي شناخت ماندن، و وسيله و ابزاري كه ماندن را از قوه به فعليت برساند. و فقدان اين سه عامل نبودن و نماندن را نتيجه مي دهد.

جهان كنوني در حال انتظاري بزرگ است، انتظار بيداري عمومي، انتظار سركشي پي گير در مقابل طاغوتيان، انتظار مرگ يك تاريخ و تولد تاريخي نوين، كه نطفه آن منعقد گرديده و در حال رشد است. و در اين ميان: اگر من از هر نوع مايه اصلي انتظار - موضوع انتظار - خالي باشم، در اين صورت من تنها در

جهاني زندگي مي كنم كه ابزار و وسايل تحقق انتظار ديگران را تشكيل مي دهد، و بنابر اين من خود از حالت يك انسان داراي انتظار، به وسيله تحققي تبديل مي شوم و به صورت ابزار در مي آيم. بايد بدانم - و مي دانم - كه هيچ وسيله اي بدون آن كه براي تحقق انتظاري به كار گرفته شود، وجود ندارد و نيست. در چنين حالتي من نيز كه فاقد هر مايه انتظاري هستم. نيستي ام در اين است كه تاريخ ندارم، يعني منتظر نيستم، بلكه ابزارم. در چنين حالتي، من نه منتظرم و نه براي خود وسيله تحققي. حالا جاي من در تاريخ (نه تاريخ من) بسته به اين است كه:

[صفحه 13]

ديگري كه منتظر است با من وسيله چگونه معامله كند. و اين بسته به اين است كه: جهان خارج و ديگري تا چه حد مرا از توجه به انتظارم منصرف كرده باشد. در اين مرحله است كه مي توان به مساله ايمان و ارزش هاي فرهنگي به عنوان جوهره انتظار توجه كرد. محرك تحقق يك انتظار، عبارت است از بيداري يا آگاهي، يا استشعار. و يا به عبارت روشن تر، ايمان به اصالت آن ارزش ها. زماني كه در يك قطعه اي از زمان من منتظر به اصالت ارزش هاي محتواي انتظار، استشعار و ايمان داشتم، به ناچار، در جهان بيرون از خود، در تكاپوي يافتن وسائل تحقق آن بر مي آيم و در همين لحظه است كه خود، تاريخ خود را ساخته ام.

تولد استعمار

وقتي كه من ارزش هايم را نيافته ام، زماني كه من داراي مايه انتظار هستم، ولي ارزش هاي

آن را نمي شناسم، يعني نسبت به آنها بيداري و بالاخره ايمان ندارم، رابطه ديگري - كه منتظر است - با من چگونه است. بررسي رفتاري كه در يك هزار و چند سال، غرب با شرق داشته است، نشان دهنده نوع اين رابطه است. هر چه ديگري به عنوان يك من منتظر چشم هاي باطنم را از ديدن ارزش هاي انتظارم، و ارزش هاي فرهنگي ام، كور كند، به همان نسبت ايمانم را از ميل و توجه به اين جوهره اصلي انتظارم منصرف مي كند. و به همان نسبت از من به عنوان وسيله اي براي تحقق انتظارهاي خود سود مي جويد.

[صفحه 14]

در همين جا است كه استعمار متولد مي شود. پس استعمار حاصل ابطال ارزش هاي من از يك سوي، و تحقق انتظار ديگري از سوي ديگر، مي باشد.

روشنفكر مظهر آگاهي به ارزش ها

در مواجهه با چنين حقيقت تلخي، ما در اين گوشه عالم، شاهد مرگ و تحقق يك انتظاريم. شاهد مرگ يك تاريخ و تولد تاريخي ديگريم. روشنفكر در هر دوره و زمان، كسي است كه چنين مرگ و تولدي را درك كند. روشنفكر هر زماني وجهه مشخصه اش آن است كه به حركت تاريخ و سير اصيل جامعه، با منطقي پويا آگاه است. روشنفكر در جريان هميشه مرگ و مير ارزش ها، محتواي مرده يك آرمان را تشخيص مي دهد و ارزش هاي اصيل و ذاتي يك فرهنگ را باز مي شناسد. مذهب روشنفكري هر دوره اي مظهر آگاهي به جوهر انتظار و ارزش هاي فرهنگي آن و رجوع دادن مردم جامعه به اين ارزش ها و ايجاد ايمان و آگاهي در آنها و نماياندن راه

براي بازيافت وسايل تحقق اين ارزش ها است. فرهنگ غربي، يعني جوهر ذاتي انتظار مردم اروپا، از لحاظ تاريخي عقيم مانده است و آنچه هست تلاشي براي نجات از اين بي تاريخي است. [1].

با توجه به مطالب مزبور، براي ايجاد زمينه يك تحول بزرگ و تحقق يك تاريخ افتخار آميز، ضرورت دارد كه:

[صفحه 15]

الف: عوامل ياس و خود ناشناسي را شناسايي و نابود كرد.

ب: عوامل سازنده آرمان ها و اميدها و انتظارها را بازيافت و به تاريخ سازان ارائه نمود، و ارزش ها را شناخته و در وجود همگي احياء نمود.

[صفحه 17]

پاورقي

[1] در اين بحث انتظار از كتاب علم تحولات برداشت هايي نموده ايم.

عوامل يأس

در اين مقام، سه چيز را مي توان به عنوان عوامل ايجاد ياس بررسي كرد:

1 - بي هدفي: يكي از اموري كه انسان را دچار خمود و سستي و ياس نموده و از تلاش و كوشش و حركت باز مي دارد، بي هدفي است. چرا كه حركت جهت مي خواهد، و انسان بي هدف جهت ندارد.

2 - عدم ايمان به هدف: ممكن است مردمي هدفي و خواسته اي هم داشته باشند ولي به آن حد به هدفشان ايمان نداشته باشند كه حاضر باشند براي رسيدن به آن فداكاري و از خود گذشتگي كنند. يعني ارزش آن را دريافت نكرده باشند.

[صفحه 18]

3 - عدم درك لياقت و شايستگي خود: تنها هدف داشتن و به هدف ايمان داشتن كافي نيست، چرا كه ممكن است با بودن هر دو، انسان در اثر عواملي، خويشتن خويش را گم كرده، و به خود ايمان نداشته باشد، و خود را لايق رسيدن به آن هدف نداند.

مهمترين عامل يأس

در مقام كنجكاوي و ريشه يابي و علت جويي، ممكن است عوامل جزئي بسياري را بتوان در پيدايش روح ياس و نااميدي برشمرد. ولي مهمترين عامل پيدايش ياس، همانا خود ناشناسي و عدم عرفان قدر خود، مي باشد. علت اصلي ياس و نوميدي، خود ناشناختن، و ارزش و اهميت انساني خود را فراموش كردن است. علي عليه السلام فرمود: هلك امرو لم يعرف قدره كسي كه قدر و ارزش خود را نشناخته باشد، به هلاكت و نابودي افتاده است. نهج البلاغه / سخنان كوتاه / رقم 140.

دو عنصر تاريخ

انسان اعجوبه اي است نيرومند و مختار كه به كمك دو عامل كه در اختيار اوست، مي تواند به طور قطعي سرنوشت خود و جامعه خود را به هر شكل – عزتمندانه يا ذلت بار - تغيير دهد. اين دو عامل كه تاريخ را به وجود مي آورند، و تاريخ را تغيير مي دهند، عبارتند از:

1 - انديشه و فكر

2 - عزم و اراده

[صفحه 19]

انسان عاقل، در تمام كرده هاي خود بدون استثناء، ابتدا مي انديشد و فكر مي كند. بزرگترين كارها، چون انقلاب پيامبران الهي - تا كوچكترين كارها، چون نوشتن و خواندن اين جملات (مثلا)، همه از انديشه و تفكر منشا مي گيرند. انسان پس از تفكر و بينش، و پذيرش و گزينش يك نوع انديشه مورد علاقه خود، تصميم مي گيرد و اراده مي كند و آن فكر را عملي مي سازد. يعني ريشه و تنه و شاخه تاريخ انسان را به ترتيب، انديشه و اراده و عمل او تشكيل مي دهند. پس انسان بعد از تفكر هر چه را بخواهد اراده مي كند، و

هر چه را اراده كند، انجام مي دهد. آري همين انسان است كه مي تواند در مقابل تمام مشكلات مقاومت ورزد، تا همه جهان را مسخر خود گرداند. ولي آن هنگام كه اين عظمت و اهميت فراموش مي شود، و در اثر بريدن از خدا و چشم داشتن به غير قدرت و رحمت او، انسان خود را گم مي كند، آن گاه عفريت ياس به سراغ او مي آيد و لياقت بي حد خود، و ارزش فوق فرشتگي خويش را از ياد مي برد: نسوا الله فانسيهم انفسهم حشر / 19 خدا را از ياد بردند، خالق و مبدا رحمت و كمالات را از ياد بردند، پس خدا نيز خودشان را از يادشان برد و خويشتن خود را گم كردند. آدمي وقتي خود را گم كرد، در مقابل مشكلات احساس ضعف و زبوني مي كند، تسليم يك ياغي، يا هر نيروي شيطاني مي شود. و گاهي احساس ضعف و ناتواني به حدي مي رسد كه دست به خودكشي مي زند. و كدام جهالت بدتر از جهالت انسان به ارزش خويش است؟ اميرالمومنين علي - عليه السلام - فرمود: و كفي بالمرء جهلا ان لا يعرف قدره در جهالت و ناداني شخص همين بس كه قدر خود را نداند.

[صفحه 20]

امام سجاد عليه السلام، چند چيز را به عنوان عوامل پيدايش ياس بر مي شمارند:

1- قطع اميد از رحمت خدا.

2- اعتماد و اطمينان به غير خدا.

3- تكذيب وعده هاي خدا - وسايل الشيعه 520:11.

پس وقتي انسان رحمت خداي خالق و نيرو بخش و پشتوانه خود را از ياد مي برد و به موجودي چون خود روي مي

آورد، و وعده هاي خدا را، در اينكه عمل كردهاي خاص - خوب يا بد - پي آمدهاي خاص را خواهند داشت، تكذيب مي كند و دروغ مي پندارد، در بن بست ها دچار ياس مي شود.

درمان يأس و پرورش روح اميد

بعد از شناسايي عوامل ياس، طبق اصل تعرف الاشياء باضدادها به خوبي عوامل سازنده و پرورنده روح اميد را خواهيم شناخت. با توجه به آنچه در بخش قبل آمد، اميد و كوشش و تحرك در جمعيتي و امتي، آن هنگام تحقق مي يابد كه:

1 - هدف ها را به خوبي بشناسيم و مشخص نمائيم، تا ابهام هدف، موجب تحير در انتخاب مسير نگردد. چه آن كه بسياري از كساني كه در زندگي به جايي نمي رسند، كساني هستند كه نمي دانند هدفشان چيست.

2- به هدف هاي مقدس و عالي ايمان داشته باشيم و بدانيم كه ما بايد مسير تاريخ را در جهت منتهي شدن به آن هدف ها تغيير دهيم.

[صفحه 21]

3- قدرت فوق العاده بشري، و اهميت اتحاد و اجتماع خود را - كه دست خدا با آن دست - در نظر داشته باشيم و بدانيم كه بشر لياقت و استداد رسيدن به هر نوع كمال و مرتبه انساني را دارا هست.

نقش دعا در پرورش روح اميد

يكي از عالي ترين آثار دعا در پيشگاه خالق، همين است كه با اتكاء به قدرت بي نهايت و ارتباط با او، روح اميد زنده مي شود و انسان را در سخت ترين شرايط به تلاش وا مي دارد، و در همان حال كه تمامي عوامل ظاهري را بي اثر يافته و همه راههاي عادي را مسدود مي بيند، باز هم به اميد گشايش راه، به نيروي ماوراء طبيعي، مي خروشد، و در ادامه مسير خود، مي كوشد.

برترين هدف ها

علاقمندان به انقلاب جهاني، كه معتقدند بايد به دست حضرت مهدي عليه السلام، جامه عمل پوشد، بايد كه هدف هاي آن قيام را شناخته و در جهت وصول به آنها بكوشند. گوشه اي از آن اهداف عالي عبارتند از:

1 - گسترش عدالت در سراسر گيتي.

2 - محو و انهدام هر گونه ظلم و ستم كشي.

3 - رهنمايي انسان ها به سوي عالي ترين مراتب كمال انساني.

4 - رهبري و امامت بر همه انسان هاي جهان. آيا اين اهداف و نظاير آن قابل وصول است؟ بايد گفت: آري، اما بدان شرط كه مسلمين، با ايمان كامل به هدف، و روحي

[صفحه 22]

سرشار از اميد (نه ياس) براي رسيدن به آن ها بكوشند، و زمينه و اسباب تحقق آن اهداف الهي را فراهم نمايند. بطور كلي، حركت به سوي هدف - و تحرك براي رسيدن به هدف، وقتي امكان دارد كه گروه جوياي آن، هدف خود را قابل وصول، و خويشتن را براي رسيدن به آن هدف لايق بدانند، و خود را از رسيدن به آن عاجز نپندارند و از آن مايوس نباشند. مسلمين بايد عقده هاي حقارت و خود

كم بيني را، كه با سرمايه گذاري هاي گزاف استعمارگران در آنان به وجود آمده است، تبديل به خوديابي و خودشناسي نمايند، كه يكي از نمونه هاي ايمان به غيب، همين ايمان به نيروي مخفي و پوشيده اراده انسانها و نيروي نهفته در وجود آدمي است. گر چه در ابتداي حركت، هدف غيب و غايب و از نظر مسافت زماني مقداري دور است، كه در پيش روي حركت ديده نمي شود و افراد آن را نمي بينند، ولي بايد با چشم عقل و علم آن را درك كرده و به هدف خود ايمان داشته باشند. آن چنان ايماني كه هدف را از هر گونه آفت در امان داشته و به هيچ وسيله از دنبال كردن آن منحرف نگردند. از اينجا است كه اولين صفت و نشانه متقين، ايمان به غيب شمرده شده: الذين يومنون بالغيب بقره / 3 و جالب اين است كه اين غيب، در روايات به قيام و انقلاب مصلح جهان حضرت صاحب الزمان عليه السلام، نيز تفسير شده است و ايمان به اين قيام، يعني ايمان به دوران رسيدن به هدف اصلي و گسترش برنامه هاي تكاملي، و رويت زندگي انساني - به معناي واقعي - كه همان تكامل و عدالت جهاني و هدف اسلام و قرآن مي باشد. آري، غيب گر چه بر موارد و مصاديق زيادي

[صفحه 23]

تطبيق مي شود، ولي بايد ديد غيب در مساله راهنمايي و ره جويي چه چيزي است. روشن است كه بهترين نمونه غيب كه در مساله بهره گيري از هدايت، ايمان به آن لازم است، همان هدف است. پس كساني از پرتو هدايت قرآن بهره

گرفته، و به سوي هدف آن پيش مي روند، كه به آن هدف و مقصد عالي - كه فعلا غيب است - ايمان داشته باشند. امام صادق عليه السلام، در تفسير جمله الذين يومنون بالغيب فرمود: كسي كه ايمان داشته باشد به قيام قائم (عليه السلام) كه آن حق و ثابت و شدني است: من امن بقيام القائم (عليه السلام) انه حق معاني الاخبار - به نقل الميزان / 43:1

[صفحه 25]

آرمانها را چگونه عملي سازيم؟

قانون كلي عليت بر سراسر جهان هستي حاكم است. طبق اين قانون در سراسر نظام آفرينش، هر پديده اي، هر عملي، و هر طرز تفكري، فقط و فقط از طريق علل و اسباب خاص خودش، جامه عمل مي پوشد و شكل هستي به خود مي گيرد. برخي از اين علل و اسباب براي ما شناخته شده اند و بعضي را نمي شناسيم. قدرت ها، پيروزي ها، عزت ها، دانش ها، بينش ها، و ضعف ها، شكست ها، ذلت ها، جهل ها، كوري ها، همه و همه، علل و اسبابي دارند كه بايد آنها را شناخت و براي رسيدن به آرمان ها، از طريق آن اسباب عمل كرد:

[صفحه 26]

موسي بن عمران، عليه السلام، بني اسرائيل را با شيوه هاي خاصي، از مصر بيرون آورد و از رود نيل گذراند و در مسير خاك بيت المقدس رساند. آن گاه به آن جمعيت گفت: اكنون بايد وارد سرزمين مقدس شويد، كه خدا برايتان مقرر داشته، و عقب نشيني نكنيد و گر نه مسير عزتتان به خسران و ذلت منقلب مي گردد. بني اسرائيل در پاسخ گفتند: اي موسي به درستي و حقيقت مي گوئيم كه در اين

سرزمين جمعيتي قدرتمند و زورگو و ستم پيشه هستند، و ما هرگز وارد اين سرزمين نخواهيم شد، تا آنان خارج نگردند، پس اگر آنها خارج شدند، ما وارد مي شويم. در ميان آنان دو نفر بودند كه از نافرماني از اوامر موسي و معصيت او، هراس داشتند و خدا بر آنان انعام فرموده بود، آن دو نفر به جمعيت خطاب كردند كه: عليه ستمگران و جباران سرزمين مقدس از در وارد شويد. پس هر گاه شما براي پيروزي از راهش وارد شديد، حتما پيروز خواهيد بود، و بر خدا توكل داريد، اگر واقعا ايمان آورده ايد. (برگرفته از مضامين آيات 21 تا 23 سوره مائده). مي بينيم كه براي پيروزي هم راهي است كه بايد از همان راه عمل كرد. بر اين مبنا عملي كردن خواسته ها و آرمان ها، كه در واقع همان طرز تفكرها و همان ريشه دروني است كه مي خواهد جوانه بزند، بايد از طريق علل و اسباب آن انجام گيرد. و چون عمل كرد انسان بدين شكل است كه: ابتدا مي انديشد، سپس اراده مي كند و سرانجام عملي مي سازد، پس عمل كرد جامعه نيز به همين منوال است، و لذا براي عملي نمودن آرمان ها در جامعه: اولا، بايد فكرها و انديشه ها را تغيير داد و اصلاح كرد و به باور انسان آورد كه او هر چه بخواهد مي تواند انجام دهد، و روحيه ياس را نابود كرد. ثانيا، بايد اراده ها را تقويت كرد، و عوامل ضعف اراده را از

[صفحه 27]

بين برد. ثالثا، بايد در مرحله عمل مقاومت نمود، و با موانع درگير شد تا مرتفع

گردند و عمل صحيح انجام يابد. همچنان كه: مسلمانان قهرمان و جانباز ايران نيز براي پياده كردن انقلاب اسلامي: 1 - رهبران، طرز تفكرها را تغيير و در جهت حكومت اسلامي پرورش دادند. 2 - رهبري قاطع امام خميني، اراده ها را جزم و قطعي و در بر افكندن نظام طاغوت مصمم نمود. 3 - پيروان قرآن، مردانه فرامين امام را عمل كردند و تاريخ را دگرگون، و سرنوشت را تغيير دادند.

[صفحه 29]

آرمان مقدس

انقلاب جهاني حضرت مهدي عليه السلام نيز، همانند همه حوادث تاريخي و رويدادهاي طبيعي و اجتماعي و... به تدريج رخ مي دهد، و فقط از طريق علل و اسباب خود عملي مي گردد، پس بايد شرايط و اسباب تحقق آن به حد كمال خود برسد تا به وجود بيايد. صدر المتالهين مي گويد: بعضي از ممكنات كه ذاتا امكان هستي را واجد و از محالات نيستند، صرف ذات آنها كافي نيست، كه نعمت وجود را دارا شود، بلكه بايد يك سلسله اسباب و شرايط به آن ضميمه شود، سپس بعد از ضميمه شدن آن شرايط و عوامل آمادگي ساز،

[صفحه 30]

استعداد پيدايش مي يابد... وقتي به آن ممكن ذاتي، امكانات ديگر و شرايط متفاوت ديگري ضميمه شد، پيوسته از حالتي به حالتي انتقال مي يابد، تا آنجا كه قوه قابله (مواد تاثير پذير به حد كمال مي رسد، آن گاه قوه فاعله (علت فاعلي) تاثير كرده و از اجتماع و پيوستن دو قوه، چيز تازه اي توليد شده و وجود مي يابد (اسفار / 231:1، در امكان استعدادي).

غيبت و انتظار در امت هاي گذشته

غيبت و انتظار، يكي از سنن تكاملي است، كه تاريخ براي بسياري از امت هاي گذشته، نشان مي دهد. همواره در بين انسان ها، نهضت هايي به منظور آزادي از قيد و اسارت طاغوت ها صورت مي گرفته و اين نهضت ها، توسط فرستادگان الهي، رهبري مي شده است. اما توده مردم، آن طور كه مي بايست، از رهبر نهضت قدرداني و طرفداري نمي كردند و قابليت دريافت اين نعمت بزرگ را از خود نشان نمي دادند، و در نتيجه رهبر، براي مدتي از ميان مردم غايب مي

شد. خواجه نصير طوسي در كتاب تجريد الاعتقاد مي گويد: وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا. يعني وجود امام و تصرف او در امور، طبق قاعده لطف مسلم است و عدم (حضور يا تصرف) او، از ناحيه ما پديد آمده است. در طول مدت غيبت، مردم در اثر لمس كردن آثار شوم اسارت و طاغوت پرستي، بيدار مي شدند، و وقتي به خود مي آمدند و از روش عصيان و گناه و نافرماني رهبر، بازگشت و توبه مي كردند، رهبر به فرمان الهي، در ميان آنان آشكار شده، حق جويان را در طي مراحل نهضت، رهبري مي نمود. اين حقيقت را در تاريخ نهضت ادريس، نوح، صالح، ابراهيم، يوسف، موسي و... مشاهده مي كنيم. (كمال الدين / باب اول تا هفتم).

[صفحه 31]

سازندگي انتظار و اميدواري

در حقيقت، زمان غيبت عبارت است از: دوراني كه بايد قوه ها و استعدادهاي مردم به تدريج به مرحله فعليت (مرحله بهره برداري) برسد و قابليت براي بهره گيري از يك رهبر الهي را دارا شوند. ممكن است در شرايطي - كه مي توانند توسط تبليغات و تعليمات و راهنمايي هاي صحيح به وجود بيايند - استعدادها و قابليت ها، زودتر پرورش يابند و شرايط ظهور و انقلاب مهدي عليه السلام، فراهم گردد. و ممكن است در اثر تخديرهاي فكري و آلودگي ها و سرگرمي ها به زرق و برق دنيا و دور افتادن از درك لذت عدالت و حق و نيزب برخورد با موانع، استعدادها و قابليت ها خفته بماند و ديرتر بيدار شود. به همين ميزان، زمان ظهور رهبر زود يا دير خواهد شد. پس روشن است كه

تا ما عوض نشويم و قابليت و زمينه ظهور آن حضرت را فراهم نكنيم، ظهور امكان ندارد. تا وقتي بشريت قابليت نيابد، و لا اقل يك جمعيت ده هزار نفري براستي خواهان گسترش عدل و داد نباشند، و روح حق پذيري يافت نشود، چنين انقلابي نخواهد شد. در تحولات اجتماعي يك شرط اساسي كلي و طبيعي مطرح است كه قرآن به آن گويا است: خداوند هرگز وضع ملتي را تغيير نمي دهد، مگر آنكه آنها خود را تغيير دهند (رعد / 11). و به همين جهت است كه در بعضي روايات آمده كه در

[صفحه 32]

وقت اين كار بداء راه دارد. يعني مطابق ظواهري كه انسان گمان دارد واقع نمي شود.

فرمان آماده باش

روي اين اصل، دستورات زيادي از طرف پيشوايان معصوم در فضيلت انتظار به ما رسيده، و فرموده اند كه دعا كنيد و همواره منتظر باشيد و فرارسيدن روز گشايش را از خدا بخواهيد. روي هم رفته منظور اين است كه خود را بسازيد و آماده كنيد كه مقدمات ظهور فراهم گردد. بديهي است، مردمي كه انتظار آمدن رهبر خود را دارند، مي كوشند كه شرايط را هر چه بهتر به نفع نهضت و مرام مورد انتظار آماده سازند، و اين خود يكي از وظايف مهم و ارزنده هر منتظر است. و از طرفي چون هدف شخصي نيست و منافع فردي در كار نمي باشد، هرگز نبايد از كارها و خدمات خود مايوس بود، بلكه هدف مكتب و عقيده بايد تامين گردد. چنانكه فرموده اند: عقلاي عالم سنگي را در جايي مي گذراند كه بعد از صد سال از آن استفاده شود. ممكن است نسلي ريشه

اي را فراهم كند و نسل ديگر تنه و ساقه، و نسلي ديگر شاخه را، و بالاخره روزي اين آرزوي جهاني جامه عمل پوشد. پس به هر حال، هر كس به هر گونه شرايط را آماده گرداند، بهره اي در ايجاد شرايط ظهور و تحول كامل داشته است. لذا امام رضا عليه السلام، فرمود: انتظار الفرج من الفرج: انتظار فرج، خود روزنه فرج و نجات است. (غيبت طوسي / 291).

[صفحه 33]

انتظار بنيادگر

با توجه به لزوم سنخيت و هماهنگي بين علت و معلول، هرگز اشاعه فساد و آلودگي، مقدمه اي براي اصلاح كامل نخواهد شد، بلكه اصلاحات جزئي و فردي و گروهي و ايجاد آمادگي و ساختن استعداد، براي پذيرش صلاح و حق، زمينه يك اصلاح جهاني مي گردد. انتظار، وقتي فضيلت و ارزش دارد، كه نتيجه و ثمره آن خودسازي و آمادگي باشد. آمادگي براي شركت در كادر اصلاح جهاني حضرت مهدي، عج الله تعالي فرجه الشريف. كسي كه انتظار مي كشد روز امتحان فرا رسد، درس مي خواند و آموزش مي بيند و خود را آماده مي كند كه بتواند از عهده امتحان بر آيد. اين آمادگي يكباره ايجاد نمي شود، چون خوي حق جويي و حق پذيري نيز بايد به تدريج حاصل شود. كسي كه عمري به آلودگي و تجاوز و حق كشي و زياده طلبي گذرانده، به يك باره پذيرفتن نظام عدالت كامل، براي او سنگين است، بلكه مانند چشمي است كه در ظلمت شديد به سر برده و ناگهان مي خواهد در مقابل نوري قوي قرار گيرد. نمونه هاي تاريخي شاهد گوياي اين مدعا است، كساني كه با زياده طلبي و

مزاياي بي حساب دوران قبل از خلافت علي عليه السلام عادت كرده بودند، عدالت آن حضرت آن چنان بر آن ها سنگين آمد كه يك باره از حق و عدل شانه تهي كردند و با حضرتش به جنگ برخاستند. بنابر اين، آنكه انتظار پيروزي حق را دارد و خواهان عدالت و

[صفحه 34]

حق است، بايد از پله اول شروع كند و به تدريج درجات كمال حق طلبي را طي كند و قبل از رسيدن روز انقلاب و امتحان، مسير فكري اش را روشن گرداند و موضع خود را انتخاب كن. بلكه اين روحيه را به نسل بعد هم منتقل نمايد تا به دوران ظهور منتهي شود و از او هم اثري در ايجاد آن اصلاح جهاني بوده و سربازي به ارتش آن حضرت داده باشد. نسل سالم و حق گرا كفه حق جوئي را در مقابل كفه باطل سنگين تر مي كند: پيامبر گرامي (ص) فرمود: ازدواج كنيد و با توليد نسل سالم زمين را به گويند (لا اله الا الله) سنگين نمائيد. (وسائل الشيعه). قطعا منظور پيامبر از توليد نسل سالم و گوينده لا اله الا الله، فردسازي و ساختن آجر ساختمان جامعه اسلامي است. در ضمن علائم ظهور و در مقدمه انقلاب حضرت مهدي (ع) آمده كه: پرچم هائي از نواحي مختلف حركت و جنگ هائي بين ياران حق و پيروان باطل درگير مي شود، و حتي دستور داده شده كه به (گروه يمني) بپيونديد. (بحار، 232:52 / رقم 96) و در آن جنگها گاهي حق و گاهي باطل پيروز مي شود. معلوم است كه اين پيروزيها و شكست ها معلول علل و عوامل

اخلاقي و اجتماعي و... قبلي خود مي باشد، به دنبال آن و يا همراه آن گيرودارها حضرت مهدي (ع) آشكار شده و سرانجام، مبارزه در راه حق را به كمال رسانده و بر باطل پيروز مي شود و پرچم حكومت جهاني و دولت عالم گير محمدي (ص) را در سراسر گيتي به اهتراز در مي آورد.

[صفحه 35]

مبارزات زنجيري

از آيات و روايات استفاده مي شود كه ظهور مهدي موعود حلقه اي است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل كه به پيروزي اهل حق منتهي مي شود. سهيم بودن يك فرد در اين سعادت موقوف به اين است كه آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد. (قيام و انقلاب مهدي (ع) / 64).

پيكار حق و باطل از اول خلقت بر پا بوده و از سنن تاريخ مي باشد: ما آسمان و زمين و هستي ميانه آن دو را بازيگرانه نيافريديم... بلكه حقيقت اينست كه ما به وسيله حق بر پيكر باطل مي كوبيم تا آن را براندازد. (انبياء / 16- 18).

از مجموع آيات و روايات به دست مي آيد كه قيام مهدي موعود (عج) آخرين حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است كه از آغاز جهان بر پا بوده است (قيام و انقلاب مهدي (ع) / 64).

امام صادق عليه السلام فرمود: خاندان ما با خاندان ابوسفيان درباره خدا باهم كشمكش داريم: ما مي گوئيم خدا راست گفته و آنان مي گويند خدا دروغ گفته، ابوسفيان با پيغمبر (ص) و معاويه با علي بن ابي طالب و يزيد با حسين بن علي (ع) به نزاع و جنگ برخاستند و سفياني هم با قائم

ما مي جنگد (بحار 190:52، رقم 18، از معاني الاخبار). البته خاندان ابوسفيان خصوصيت ندارند، طبق مضمون آيه سابق هر كس در مقابل مكتب الهي و انبياء و اوصياء و خلاصه در مقابل حق، قد علم كند، باطل است و شايد حضرت تقيه فرموده كه حلقه هاي مبارزه بعد از امام حسين و يزيد را بيان نفرموده كه اين حلقه ها بعد از آن حضرت چگونه و در زمان خود امام صادق

[صفحه 36]

عليه السلام چگونه و بعد از حضرتش به چه شكلي به امام زمان عليه السلام و سفياني منتهي مي شود. از بعضي روايات استفاده مي شود كه حضرت مهدي (ع) در بين مردم و در گيرودارها شركت دارد، گر چه مردم او را نمي شناسند، چنانكه حضرت يوسف در بين جمعيت بود و برادران او را نشناختند (بحار، 154:52، رقم 9). و حضرت موسي با مردم و در همان شهر رفت و آمد مي كرد و تا خود را معرفي نكرده بود او را نمي شناختند. (كمال الدين / 146 / رقم 12). موسي مشغول تبليغ و زمينه سازي براي قيام بود و مردم نمي دانستند. و روشهاي مختلفي كه انبياء در تبليغ و مبارزه با باطل داشته اند، حضرت هم دارد و از اين جهت گرفتاريهائي هم بمانند آنان خواهد داشت. ابوبصير گفت: شنيدم كه امام باقر عليه السلام فرمود: در صاحب الامر چهار سنت از سنتها و گرفتاري هاي چهار نفر از انبياء يافت مي شود: سنتي از موسي و سنتي از عيسي و سنتي از يوسف و سنتي از حضرت محمد (ص). اما از موسي در ترس و منتظر گرفتاري

يا فرصت نجات بودن، و اما از يوسف حبس شدن و اما از عيسي اينكه گويند او مرده و حال آنكه نمرده است. و اما از محمد (ص) قيام كردن با شمشير و اسلحه در مقابل باطل (كمال الدين ص 326 حديث 7.)

مسير خود را انتخاب كنيم

همچنان كه اشاره شد ولي فعلا توضيح داده نمي شود، قيام و انقلاب مهدي (ع) شكل تكامل يافته اي از انقلابات پيوسته در راه حق و عدالت است.

[صفحه 37]

قبل از آن حضرت، نهضت هاي مختلفي روي مي دهد كه پاره اي بمنظور زنده كردن مرام حق است مانند: انقلاب خراساني - حسني - يمني - و... و عده اي طاغوتي و طرفدار مرام ظالمانه و ضد انساني است مانند: قيام كافري از قزوين - سفياني - و... اين مطلب كه سرانجام مسير هر فرد كجا خواهد بود؟ و در هنگام بروز انقلاب جزو چه گروهي خواهد بود؟ بستگي دارد به مسير و راهي كه فعلا انتخاب كرده و طي مي كند. زيرا سالي كه نكوست و يا زشت است، از بهارش پيداست. كسي كه مي خواهد قدم در راهي بگذارد، اول بايد بداند و بفهمد كه اين راه بكجا منتهي مي شود؟ و اگر مقصد خاصي دارد بايد از اول در انتخاب مسير كوشش كند كه آيا اين راه او را به آن مقصد مي رساند يا ضد آن. هر راهي رهرو را به سر منزل مخصوص مي رساند، كعبه مقصود راهي دارد، و وصل طاغوت راهي. پس قبل از شروع حركت بايد در انتخاب مسير دقت شود، زيرا اندكي كوته انديشي چه بسا موجب مي شود كه همه نيروها به هدر

رود و يا در مسير مخالف حق، از آن بهره گيري شود.

لزوم بصيرت

از اين رهگذر است كه بصيرت به عمل ارزش مي دهد: امام صادق عليه السلام فرمود: العامل علي غيره بصيره كالسائر علي غير الطريق لا يزيده سرعه السير الا بعدا. كسي كه بدون بينش صحيح عملي را انجام مي دهد همانند رهروي است كه در مسير مخالف مقصد در حركت است و در نتيجه سرعت در كار و

[صفحه 38]

حركت سريع براي او فقط يك اثر دارد: دور شدن از هدف. اصول كافي، 43/1 / رقم 1 آنان كه در مسير حق در تكاپو هستند و مي كوشند كه چرخ اجتماع را بسوي تكامل در حركت آورند، و خلاصه آنان كه جزء كادر انقلاب حضرت مهدي (ع) مي باشند، داراي اوصاف گزيده و خصوصيات چشم گيري هستند كه در تاريكي هاي جهل و ظلم انسان ها چون كرات فروزان مي درخشند.

در قرآن معرفي شده اند

قرآن كريم اساسي ترين صفات اين گروه را بيان مي كند، آن صفاتي كه ريشه همه فضائل و آزادگي و عزت است: اين گروه كساني هستند كه: 1 - خدا را دوست مي دارند و خدا هم آن ها را دوست مي دارد. 2 - در مقابل افراد با ايمان خاضع و متواضع و فروتن - و در مقابل دشمن عزيز و برتر و گردن فرازند و ذليل دشمن نمي شوند. 3 - در راه خدا جهاد مي كنند و از سرزنش و ملامت احدي باكي ندارند. آري اين مزيت هاي ويژه اي است كه خداوند بهر ملتي كه بخواهد (قابليت داشته باشند) اعطا مي كند... [1] و ياران و منتظران مهدي (ع) بايد چنين باشند. ولي آنان كه سرانجام در نهضتهاي باطل شركت مي

كنند و در

[صفحه 39]

مقابل قيام عدالت گستري مهدي (ع) قدم مخالفت بر مي دارند، از نظر صفات و اخلاق در نقطه مقابل گروه فوق هستند: 1 - خدا را دوست نمي دارند و خدا هم آن ها را دوست نمي دارد. 2 - در مقابل كفار ذليل و در مقابل برادران و هم نوعان مسلمان خود، سركش و گردن كشند. 3 - در راه خدا جهاد نمي كنند و از ملامت بيگانگان مي هراسند، بلكه در راه طاغوت كوشش مي كنند و جان مي دهند. همه رذائل و آلودگي هائي كه پاره اي از مردم اجتماع فعلي ما به آنها دچار هستند، نتيجه تقليد و پيروي كور كورانه از كفار است. اين ها نتيجه ارتداد فكري و اشتباه در انتخاب مسير است، كه بدنبال دوستي كفار پيدا شده است. قرآن مي گويد: از شما مسلمين، هر كس كفار را دوست بدارد، او ظالم و مانند آنان در مسير باطل خواهد بود، زيرا خداوند مردم ستم پيشه را راهنمائي نمي كند. اين گونه افراد، ايمان ندارند. اگر ايمان به خدا و پيامبر و دستورات خدا مي داشتند، هرگز كفار را بدوستي انتخاب نمي كردند، ولي اكثر آن ها فاسق و منحرف شده اند. مائده / 51 و 81، با اقتباس از الميزان، 431:5.

پاورقي

[1] مضمون آيه 54 سوره مائده.

خود را دريابيم

چه بسيار لازم و سزاوار است كه ما مسير خود را مطالعه كنيم، و وضع خود را از نظر بگذرانيم و در سرانجام اين راهي كه مي پيمائيم بينديشيم.

در سر كاري كه در آئي، نخست

رخنه بيرون شدنش كن درست

[صفحه 40]

اين آلودگي ها و انحرافات كه در آيات قرآن

اشاره شده و گروهي نگون بخت فعلا به آنها مبتلا هستند، در روايات اوضاع آخر الزمان توضيح داده شده و پاره اي از گفته هاي ائمه معصومين (ع) به آن گويا است.

وقت قيام مهدي معين نيست

اصل قيام حضرت مهدي (ع) و پيروزي مرام حق در سراسر جهان قطعي و مسلم است چنانكه از آيات و روايات نيز استفاده مي شود و فرموده اند كه از ميعاد است (بحار، / 52 /، رقم 138) و تخلف در آن نيست ان الله لا يخلف الميعاد (آل عمران / 9، رعد / 33) و اين از اموري است كه (بداء) در آن راه ندارد. اما زمان قيام، به عللي كه اشاره شد، بطور دقيق معين نشده و بلكه فرموده اند كذب الوقاتون هر كس وقتي براي آن تعيين كند دروغگوست (بحار، 103:52، رقم 5 و غير آن در باب 21). ولي براي فرا رسيدن زمان ظهور حضرتش علائمي بيان فرموده اند كه حدسا بتوان دوري و يا نزديكي زمان قيام را تشخيص داد.

دوگونگي علائم

اين علائم چنانكه دانشمندان بزرگ ما گفته اند و از روايات هم بدست مي آيد دو گونه است: (حتمي) و (غير حتمي). شيخ مفيد مي گويد: پاره اي از اين وقايع حتمي است كه بايد روي دهد و پاره اي غير حتمي است و مشروط به شرائطي كه خدا بهتر مي داند چه خواهد شد. (ارشاد مفيد / 356). يعني ممكن است شرائط آن علائم تحقق يابد و ممكن است

[صفحه 41]

در اثر نبودن شرائط، آن علائم نباشد و اين قسم غير حتمي است. معلي بن خنيس گفت كه: شنيدم حضرت صادق (ع) مي فرمود: بعضي از وقايع (حتمي) است كه بايد روي دهد و بعضي از آن (غير حتمي) است كه ممكن است بعللي اتفاق نيفتند. (بحار / 249:52 / رقم 131 به نقل از غيبت نعماني). علائم حتمي كه

مطالبي عجيب و خارق عادت مي باشد غالبا در نزديكي زمان ظهور آن حضرت و بعضي ديگر بعد از ظهور آن بزرگوار در مكه، اتفاق خواهد افتاد كه وسيله اطلاع جهانيان از ظهور آن حضرت گردد، (مانند صداي آسماني). و پاره اي تا زمان ظهور كامل و آشكار شدن حكومت آن حضرت به تدريج واقع مي شود. (كاشف الاسرار طالقاني، چاپ قديم / 66) چنانكه از روايات اين باب استفاده مي گردد. اما علائم (غير حتمي) كه از نظر تعداد زياد است بسياري از آن ها واقع شده و ما مي بينيم و آنچه واقع نشده ممكن است اصلا واقع نشود و حضرت (انشاء الله) بزودي ظهور فرمايد، چه اين كه معناي (غير حتمي) همين است. و شايد به همين جهت است كه در بعضي از روايات آمده: خداوند هر گاه بخواهد، كار حضرت مهدي (ع) را در يك شب به اصلاح آورده و پيشاهنگ ظهور را فراهم مي فرمايد (بحار / 280:52 / رقم 7).

ولي بديهي است كه خواست خدا بستگي به قابليت انسانها دارد و بايد تحولي در افكار و استعدادها به وجود آيد تا زمينه فراهم گردد.

اساسي ترين شرط انقلاب جهاني

يكي از قوانين نامتغير و سنن حاكم بر جهان هستي، رابطه

[صفحه 42]

شماره صفحه: تاثير فاعل با قابل (پذيرنده) است. طبق اين قانون، هر فاعلي به مقداري مي تواند عمل كند كه ماده پذيراي فعل، ظرفيت و قابليت داشته باشد. يك استاد و معلم دانشمند و ماهر، تا حدي مي تواند به شاگرد و متعلم سواد و علم بياموزد كه او قابليت و ظرفيت داشته باشد. معلم در جلسه درس، در مقابل همه شاگردان يكنواخت تدريس

مي كند، ولي هر شاگردي به مقدار ظرفيت خودش دريافت مي كند و مي يابد. تفاوت در تعليم نيست، بلكه تفاوت در ظرفيت ها و قابليت ها است. يك مهندس ماهر و هنرمند، تا آنجا مي تواند آثار علمي و هنري خودش را پياده كند كه مواد قابل داشته باشد. مثلا طلاي خالص و يا گل خالص، قابليت پذيرش اثر و فعل هاي مهندس ساختمان را ندارد. اين قانون آن چنان كلي و عمومي است كه در سراسر نظام خلقت و آفرينش استثناء ندارد. در اصطلاح فلاسفه، قوه عبارت اس از صفت تاثير در غير (موثر بودن)، و فعل عبارت است از انفعال (متاثر شدن) و اثر پذيري آن غير از ناحيه آن موثر. و چه بسا از قوه به فاعل و از فعل به قابل تعبير مي شود. و مي گويند: شي ء واحد، هم فاعل و هم قابل نمي شود، و تقابل بين قوه و فعليه از ضروريات واضحه است. (اسفار / 5:3).

از مطالب مسلم و حتمي از نظر علمي اينست كه: هر عملي از هر فاعلي بخواهد صادر شود، منوط به بودن قابليت است. بايد مورد و محل صدور عمل، قابليت پذيرش عمل فاعل را داشته باشد. اگر مهندسي در رشته خودش به آخرين مرحله مهارت هم رسيده باشد، بدون داشتن مواد لازم نمي تواند يك آپارتمان مجهز را تحويل دهد، و

[صفحه 43]

اين ناتواني نه از جهت نقصان در فاعل است، بلكه از جهت نبود قابليت است. لذا گفته اند: شرايط فاعل و قابل بايد هر دو تمام باشد، تا اثر و فعل ظاهر گردد: ان القوه الفاعليه المحدوده اذا لاقت القوه

الانفعاليه المحدوده وجب صدور الفعل منها. (اسفار / 10:3).

طبق اين قاعده و قانون، بهره گيري از فيض عام پروردگار، و استفاده از رحمت واسعه حق، بستگي دارد به مقدار قابليت و لياقت هر فرد. و اين يك اشتباه و غلط بزرگ است كه كسي بگويد: خداوند لطفش و رحمتش را از من دريغ نموده است. اين قانون كلي و سنت لا يتغير در جهان طبيعت، دو نما و دو نمونه بسيار واضح و آموزنده دارد:

باران

يكي از جلوه هاي رحمت خداي متعال باران است. باران در منطقه اي فراگير و بر همه جا و بر همه پستي ها و بلندي ها و گلزارها و شوره زارها، يكنواخت مي بارد. ولي هر نهري و شطي و هر وادي و هر گودي به مقدار ظرفيت و لياقت خود آب مي گيرد. كاسه به قدر خود و دريا به اندازه ظرفيت خود آب مي گيرند. در گودي آب جمع مي شود ولي در بالاي قله اصلا آب نمي ماند. اين تفاوتها از ناحيه باريدن نيست، بلكه از جهت ظرفيت ها و قابليت ها است:

باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست

در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

در مثنوي گويد:

هر دو گون زنبور خوردند از محل

ليك شد ز آن نيش ز اين ديگر عسل

هر دو گون آهو گيا خوردند و آب

زين يكي سرگين شد و ز آن مشك ناب

[صفحه 44]

هر دوني خوردند از يك آبخور

اين يكي خالي و آن پر از شكر

صد هزاران اين چنين اشباه بين

فرقشان هفتاد ساله راه بين

اين خورد گردد پليدي ز وجدا

و آن خورد گردد همه نور خدا

اين خورد زايد همه بخل و حسد

و

آن خورد زايد همه نور احد

اين زمين پاك و آن شوره است بد

اين فرشته پاك و آن ديواست ودد

دفتر اول، حكايت مرد بقال و طوطي

قرآن در مقام بازگويي اين حقيقت چنين مي فرمايد: خداوند آب را از آسمان نازل مي فرمايد، و سپس در هر وادي و دشت و رودخانه به قدر ظرفيت خودش، آب جريان مي يابد: انزل من السماء ماء فسالت اوديه بقدرها (الرعد /17).

آفتاب

آفتاب كه روشني بخش هستي و عامل رشد و حركت همه چيز است، بي دري و بدون تفاوت نهادن، بر همه جا و همه چيز مي تابد و يكسان نيز مي تابد، ولي ذغال اصلا نور نمي گيرد. يك سنگ سياه شفاف اندكي منور مي گردد. سنگ سفيد و جسم سفيد بيشتر نور مي گيرد. شيشه به خوبي نور مي گيرد و از خود نيز به ديگري منتقل مي كند. آينه بهتر و كاملتر مي گيرد و منعكس مي كند. اين تفاوت ها در تابش خورشيد نيست. بلكه تفاوت در استعدادها و قابليت ها است. تا آئينه روح و دل پاك و شفاف نگردد، جلوه گاه نور خالق نمي شود. تا موسي بن عمران، چهل روز در چهارچوب اطاعت خدا، روح را صيقل ندهد، مخاطب كلام حق و كليم الله نمي گردد. و تا محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله) چهل روز روزه ندارد و در پايان از غذاي بهشتي تغذيه نكند، مستحق هديه انا اعطيناك الكوثر، يا

[صفحه 45]

دختري چون فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نمي شود. و تا ابراهيم خليل (عليه السلام)، از مراحل ابتلاي به كلمات و فرامين، سرفراز عبور نكند، قابليت پذيرش مقام

امامت را نخواهد داشت. و خلاصه:

عاشقي را قابليت لازم است

طالب حق را حقيقت لازم است

جلوه هاي بزرگ رحمت و رأفت خدا

وجود مقدس انبياء و اولياء (عليهم السلام) و جانشينان آنها يعني علماي رباني و تاريخ سازان نيز از مهمترين جلوه هاي رحمت و رافت خداوند هستند. [1] اين مردان بزرگ همانند باران بر همگان و همه مناطق مي بارند و عامل حيات مي بخشند، مانند خورشيد بر همه جا مي تابند و نور افشاني مي كنند و راه را بر همه روشن ساخته، تاريكي هاي جهل و ظلم را از مردم مي زدايند. اما مقدار بهره گيري از اين خدا نمايان و جلوه هاي رافت خداي رحمان، بستگي دارد به ميزان قابليت. يكي چون ابوجهل در كنار پيغمبر ولي بي لياقت است، و ديگري چون سلمان از فارس حركت مي كند و به مقام والاي السلمان منا مي رسد. [2].

پاورقي

[1] در آيه 207 سوره بقره: و من الناس من يشري... به اين مطلب اشاره شده است.

[2] پيامبر اكرم (ص) فرمود: السلمان منا اهل البيت سلمان از ما اهل بيت است.

قابليت و انقلاب

در حدود سال 1341، رهبر انقلاب رهنمودهاي حيات بخش

[صفحه 46]

و عزت آفرين را شروع نمود ولي جز عده معدودي قابليت و ظرفيت دريافت اين نعمت بزرگ خدا را نداشتند و زمينه نور پذيري از اين خورشيد علم و عمل و تقوي فراهم نبود. بطوري كه دشمن توانست در اثر عدم شناخت اقشار مختلف، از فرصت استفاده كند و اين رهبر را از نظرها غايب نموده، تبعيد كند، و از دسترسي به روشنگري وي بازدارد. ولي عاشقان حق و علاقمندان به حقيقت، فعاليت هاي خود را براي فراهم ساختن زمينه و ايجاد قابليت پذيرش اين نسيم رحمت الهي آغاز نمودند، سخن گفتند، كتاب نوشتند، هشدار دادند،

بيدار ساختند، و استعدادها را پرورش دادند و شكوفايي بخشيدند، تا سرانجام در سال 1357، موضوع انتظار تحقق يافت و زمينه فراهم شد و همگي گفتند:

بيا خميني وطن انقلاب است

نقش مخالفين تو بر آب است

جان ما فدايت

همچو مصطفايت

الله الله

نصر من الله

اين مردم نه تنها به زبان كه در عمل منتظر بودن خود را اثبات و زمينه ظهور آن غايب، و بازگشت آن سفر كرده را فراهم نمودند.

خورشيد وجود مهدي كي طلوع خواهد كرد؟

مساله غيبت حضرت مهدي عليه السلام، به همين منوال، معلول عدم قابليت و عدم ظرفيت دريافت و پذيرش آن حضرت بوده است. در صفحات گذشته خوانديم كه: غيبت او از ناحيه ما مطرح شده است يعني چون او را نيافتند و قدرش نشناختند، دشمن توانست به فكر نابودي او باشد و دست قدرت حق، او را از نظرها

[صفحه 47]

غايب داشت. بنابر اين زمينه آن ظهور و آمدن يوسف فاطمه (عليها السلام) را نيز مانند زمينه آمدن نايبش خميني (ايده الله تعالي)، بايد كه مردم فراهم كنند. و تا مردم جامعه، قابليت و لياقت پذيرش آن خورشيد عالمتاب، و آن باران حيات بخش را نيابند، ظهور امكان نداشته و تحقق آن بر خلاف سنت الهي خواهد بود. پس لازم است با نشر عقايد حقه و فراتر آوردن سطح درك و بينش اسلامي و شيعي جامعه، و دميدن روح انتظار فرج مهدي (عج) در كالبد اجتماع، زمينه را براي ظهور و قيام حضرت بقيه الله (ع) فراهم نمود، و اين بر عهده علاقمندان و منتظران حقيقي آن حضرت است. در صفحات آينده در ضمن روايتي از امام سجاد (سلام الله عليه) اين درس را مي آموزيم (ص 84).

اين امت يك

روز خميني را از دست داد. اين امت يك روز با لياقت خميني را دريافت نمود. اين امت يك روز حضرت مهدي عليه السلام را از دست داد. اين امت يك روز با كسب لياقت مي تواند او را دريافت كند.

خواننده عزيز

اگر شما هنگام ظهور آن حضرت را دريابيد چه مي كنيد؟ آيا حاضريد به حضرت قائم (عج) و سپاهيانش ملحق شويد؟ آيا دلبستگي و علاقه اي كه شما را بازدارد نداريد؟ آيا در اين دوران انقلاب، گذشت هاي كوچك تري را انجام

[صفحه 48]

داديد؟ آيا مي توانيد به خود بشارت دهيد كه شما با هدف هاي آن حضرت همگام خواهيد بود؟ آيا از ضايع شدن رياست و عنوان و حقوق خود نمي هراسيد؟ آيا تا حد جانبازي علاقمند به حقيقت و مرام آن حضرت هستيد؟ آيا حاضريد فرمان آن حضرت را بر تمام منافع فردي و اجتماعي خود ترجيح دهيد؟ اينها شرائطي است كه منتظران مهدي (عليه السلام) بايد دارا باشند. مردم شكم پرست و عياش نمي توانند از خواستاران ظهور آن حضرت باشند. امام صادق (عليه السلام) فرمود: چگونه مردمي بدون شرائط، خواستار تعجيل ظهور هستند؟ به خدا سوگند، لباس او خشن و غذاي او نان جوي بي خورش است (مطابق گفتار و وضع جدش اميرالمومنين عليه السلام، كه اين غذاي جانبازان و فداكاران است. تن پروريدن و لباس هاي لطيف و رنگارنگ پوشيدن و شكم چراني با غذاهاي الوان از شان مردان با هدف بدور است) و فرمود: خروج مهدي (ع) جز اين نيست كه بايد شمشير كشيد و در سايه شمشير كشته شد: عن ابي بصير قال سمعت ابا عبد الله (عليه

السلام) يقول: ما تستعجلون بخروج القائم، فوالله ما لباسه الا الغليظ و ما طعامه الا الشعير الجشب و ما هو الا السيف و الموت تحت ظل السيف. (غيبت طوسي / 292.)

[صفحه 49]

آيا ما منتظريم؟

منتظران مهدي (عليه السلام) افراد گزيده اي هستند كه در كشاكش دهر چون كوه استقامت ورزيده و در گرم و سرد روزگار تغيير مسير نمي دهند. و لذا يك فرد با ايمان در دوران غيبت امام زمان (ع) مطابق پنجاه نفر مومنين زمان پيغمبر (ص) ارزش دارد: رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به اطرافيان فرمود: بعد از شما جمعيتي مي آيند كه ارزش يك نفر از آنها به مقدار ارزش پنجاه نفر از شماهاست! عرضه داشتند: يا رسول الله! ما با شما در جنگ بدر و احد و حنين... شركت كرديم و قرآن درباره ما نازل شد!؟ فرمود: اگر مشكلات آنان بر عهده شما گذاشته مي شد، مثل آنها استقامت نمي كرديد. (بحار / 130:52).

بديهي است كه زيادي پاداش، دليل بر سنگيني وظيفه و اهميت مسئوليت است، رسول اكرم فرمود: سياتي علي الناس زمان لا ينال الملك فيه الا بالقتل و التجبر و لا الغني الا بالغصب و البخل و لا المحبه الا باستخراج الدين و اتباع الهوي. فمن ادرك ذلك الزمان فصبر علي الفقر و هو يقدر علي الغني و صبر علي البغضه و هو يقدر علي المحبه و صبر علي الذل و هو يقدر علي العز، آتاه الله ثواب خمسين صديقا ممن صدق بي (كافي / باب صبر): بزودي زماني بر مردم فرا رسد كه:

1 - به ملك و مقام نمي رسند مگر به قتل و زور.

2 - به

مال و ثروت دست نمي يابند مگر به غصب مال مردم و بخل از پرداخت حقوق ديگران.

[صفحه 50]

3- از محبت و دوستي مردم برخوردار نمي شوند مگر كه دست از دين و عقيده بردارند و تابع هواي نفس گردند. پس هر كس در آن زمان باشد و: 1 - بر تهيدستي و كمي در آمد صبر كند و حال آن كه مي تواند او نيز چون ديگران از راههاي نامشروع كسب ثروت كند. 2 - و بر دشمني و محبوب نبودن نزد مردم، صبر كند و مرام خود را تغيير ندهد، در صورتي كه مي تواند همرنگ جماعت شود و مورد محبوبيت افراد قرار گيرد، ولي براي حفظ عقيده و مرام خود همرنگ نشود. 3 - بر ذلت ظاهري صبر كند و عزتي را كه ديگران و غير اهل ايمان مي خواهند براي او فراهم كنند، نخواهد. چنين فردي پاداش پنجاه نفري را خواهد داشت، كه از اطرافيان من بودند و مرا تصديق كرده اند.

آنجا كه مرگ آسان مي شود

واضح است، كسي كه به هدف و مرام خود معتقد است، بايد در هر حال پاي بند به مرام خودش باشد. آن كه عقيده و مرامي ندارد و از عقيده و مرام درستي پيروي نمي كند، موجود زنده حساب نمي شود! چرا كه: ان الحيوه عقيده و جهاد. انسان بي عقيده مانند جماد است كه هر لحظه در يك گوشه مورد بهره برداري، براي پايه هاي ساختمان اجتماع ديگران قرار مي گيرد، و موضع معيني ندارد. يك فرد منتظر و معتقد به امام زمان (ع) نمي تواند چنين باشد. انسان وقتي به قصد رسيدن به هدفي مقدس در تكاپو مي

افتد ستوده و ارجمند است، زيرا نيت خيري را تعقيب كرده، گر چه به مقصد نرسد. او آرزومند رسيدن به كعبه مقصود بود! چه كند كه

[صفحه 51]

شرايط توفيق فراهم نگرديد.

اينست معناي متعلمي كه بر سبيل نجات است. [1] امام باقر (عليه السلام) فرمود:... پس اگر آن چنان كه ما به شما دستور داديم، بوده باشيد و از مسير حق بسوي باطل منحرف نشويد، با اين روحيه هر كس از شما قبل از قيام قائم (ع) بميرد، شهيد مرده است، و آن كس كه قائم (ع) را دريابد و در ركاب او كشته شود، پاداش دو نفر شهيد را خواهد داشت... بحار / 123:52 به نقل از امالي مفيد منتظران در هر حال به آن حضرت و مرام او اقتداء مي كنند و ارزش آنها در پيروي از آن حضرت است. آنچه مهم است: تشخيص هدف و مرام و شناخت رهبر و امام و پيروي كردن از آئين آن حضرت است، نه زنده بودن تا زمان ظهور و يا مردن: رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: رستگاري براي كسي است كه: قائم ما اهل بيت را دريابد و حال آن كه قبل از قيام و ظهورش از او پيروي مي كرده است، دوستان او را دوست مي داشته و از دشمنانش تنفر مي جسته و پيشوايان پيش از او را دوست مي داشته است. آنان رفقاي من و صاحب محبت و دوستي من و گرامي ترين افراد از امت من، نزد من مي باشند. بحار / 130:52، از غيبت شيخ امام صادق (ع) فرمود: امام خود را بشناس، بعد از شناخت امام (ع) ضرري

بحال تو ندارد كه اين مطلب زودتر يا ديرتر باشد. غيبت شيخ / 291 و بحار / 141:52

[صفحه 52]

پاورقي

[1] اشاره است به قسمتي از حكمت شماره 139 از نهج البلاغه: الناس ثلاثه...

تا حق گرايان امتياز يابند

آن اصلاح جهاني به چنين افرادي نيازمند است، و تا مردم تصفيه نشوند و ياران واقعي براي مهدي (عليه السلام) آماده نگردند، آن خورشيد تابناك عدالت از پشت ابر غيبت رخ نمي تابد. چرا كه مردم نالايق و شهوت پرست و باطل گرا، ارزش آن رهبر آسماني را ندارند: امام صادق عليه السلام فرمود:... ان هذا الامر لا ياتيكم الا بعد اياس، لا و الله حتي تميزوا، لا و الله حتي تمحصوا، لا و الله حتي يشقي من يشقي و يسعد من يسعد: اين مطلب واقع نمي شود، مگر بعد از نوميدي، نه به خدا تا وقتي كه نيكان و بدان امتياز يابند، تا همگي امتحان شوند، نه به خدا تا وقتي كه بد سيرت شقاوت گزيند و پاك سرشت سعادت را انتخاب نمايد. بحار، 111:52 / رقم 20. و امام باقر عليه السلام فرمود:... هيهات هيهات، لا يكون فرجا حتي تغربلوا، ثم تغربلوا، ثم تغربلوا، يقولها ثلاثا، حتي يذهب الكدر و يبقي الصفو: روز نجات نمي رسد، تا اينكه بيخته شويد، و باز هم بيخته شويد، و بازهم بيخته شويد، تا آلودگي ها از بين برود و صاف و خالص در دين بماند. بحار، / 113:52 / رقم 28. تغربلوا، ثم تغربلوا، يقولها ثلاثا، حتي يذهب الكدر و يبقي الصفو: روز نجات نمي رسد، تا اينكه بيخته شويد، و باز هم بيخته شويد، و باز هم بيخته شويد، تا آلودگي ها از

بين برود و صاف و خالص در دين بماند. بحار، 113:52 / رقم 28 بايد از معتقدين به حق، مردمي بمانند كه از هيچ نهراسند و هيچ حادثه اي آنها را نلغزاند و هيچ فتنه و آزمايشي به آنها ضرر نرساند:

[صفحه 53]

اميرالمومنين عليه السلام فرمود:... و كذلك انتم تميزون حتي لا يبقي منكم الا عصابه لا تضرها الفتنه شيئا. بحار، 116:52 / رقم 37.

غيبت و حضور يكسان مي شود

بايد مردمي باشند كه با چشم علم و خرد و فكر، حقيقت را دريابند و پرده غيبت را با نور علم كنار بزنند و واقعيت را چنان درك كنند، كه غيبت در نظر آنان چون ظهور بوده باشد. و غائب بودن امام را بهانه انحراف و پيوستن به بيگانگان قرار ندهند: امام سجاد (عليه السلام) فرمود: مردمان زمان غيبت امام دوازدهم (عليه السلام) كه معتقد به امامت و رهبري او هستند و روز ظهور او را انتظار مي كشند، برتر از مردم همه زمانها هستند. زيرا خداي بزرگ، آن چنان عقل و فهم و معرفتي به آنها عنايت فرموده كه غيبت در نظر آنها، مانند حضور و مشاهده است. آنان در آن زمان همانند رزمندگان در حضور پيغمبرند. آنانند بندگان خالص حقيقي، آنانند شيعيان راستين ما، آنانند كه در ظاهر و باطن مردم را به دين خدا دعوت مي كنند. و فرمود: انتظار روز نجات، خود گوشه اي از نجات است: ان اهل زمان غيبته، القائلين بامامته، المنتظرين لظهوره، افضل اهل كل زمان، لان الله (تعالي ذكره) اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفه، ما صارت به الغيبه عندهم بمنزله المشاهده - و جعلهم في ذلك الزمان بمنزله المجاهدين بين يدي

رسول الله بالسيف، اولئك المخلصون حقا و شيعتنا صدقا و الدعاه الي دين الله سرا و جهرا و قال عليه السلام: انتظار الفرج من الفرج (احتجاج طبرسي / 50:1).

[صفحه 54]

آن مردم با عقل و فكر خود، از بررسي و مطالعه قرآن حقيقت را درك مي كنند: پيغمبر بزرگوار فرمود: يا علي: عجيب ترين مردم از نظر ايمان و بالاترين آنان از نظر پاداش، جمعيتي هستند در آخر الزمان كه: به پيغمبر خود دست نيافتند و نديدند. و حجت و رهبرشان از نظرشان پنهان مي باشد. پس آنان بوسيله سياهي كه روي سفيدي قرار دارد (قرآن) ايمان به حقايق دارند. يا علي! اعجب الناس ايمانا و اعظمهم اجرا، قوم يكونون في آخر الزمان. لم يلحقوا النبي (ص) و حجب عنهم الحجه فامنوا بسواد علي بياض (وسائل / 60:18، رقم 51).

خصوصيات ياران مهدي

اين چنين افراد برگزيده و برترند كه بياري حضرت مهدي (ع) مفتخر گشته، و زمين و زمان به وجودشان افتخار مي كنند: امام باقر عليه السلام فرمود: اصحاب حضرت قائم (ع) شرق و غرب را احاطه مي كنند، موجودي نيست مگر آن كه از آنان اطاعت مي كند، حتي درندگان و پرندگان. همه اشياء رضايت آنها را مي جويند (يعني همه چيز موافق خواسته آنها خواهد بود). تا آنجا كه زميني به سرزميني فخر مي كند و مي گويد: امروز يكي از ياران قائم بر من گذر كرد (كمال الدين، باب نوادر، رقم 25).

امام ابوالحسن الرضا عليه السلام فرمود: و براي آن حضرت گنج هائي است (نه از طلا و نقره) بهترين مركبها و بهترين رزمندگان با نشانه هاي مخصوص، خداوند

[صفحه 55]

آنها را از نقاط مختلف

براي مهدي (ع) جمع مي نمايد، به تعداد رزمندگان جنگ تاريخي صدر اسلام (جنگ بدر) سيصد و سيزده نفر اجتماع مي نمايند، همگي مطيع و جانباز در فرمان او هستند (بحار / 310:52، از عيون). امام صادق (عليه السلام) فرمود: براي او گنج هائي است، در طالقان (كه از طلا و نقره نيست) و پرچمي كه از زمان پيچيده شدن تا آن روز برافراشته نشده. و مردمي كه قلبهايشان مانند قطعه آهن محكم و شك و ترديدي درباره حق، بدان راه ندارد. اگر به كوهها حمله كنند، از جاي بر مي كنند. به هر نقطه اي كه هجوم آورند و فرمان باشد، ويران مي كنند. در جنگها، امام را در ميانه گرفته و با جانشان از او دفاع مي كنند، و آنچه بخواهد انجام مي دهند. مرداني كه شب را به عبادت بيدار، در حال نماز و با خدا زمزمه مي نمايند. شب بيدار و روز در ميدان جنگ اسب سوارند. شبانگاه، راهب و عابد و در روز شيران جنگجويند. بهتر از هر كنيز و پيش خدمتي، گوش به فرمان و مطيع امام هستند. آنها چون چراغي درخشان، و قلبهايشان پر فروغ است. آنها از خدا خائف، و شهادت را طالبند. آرزو مي نمايند كه در راه خدا كشته گردند (از جان گذشته و جانبازند). شعارشان اينست: اي خون خواهان حسين! به هر سو روي آورند، ترس و وحشت آنان (به مسافت يك ماه راه پيمائي) پيش از خودشان در دلها قرار مي گيرد. بسوي هدف مولي و رهبرشان پيش مي روند، خدا به دست آنان

[صفحه 56]

امام بر حق را ياري مي نمايد. (بحار /

38:52، از كافي). اين سخن سخت و سنگين مي نمايد و كوته فكران قدرت هضم و درك آن را ندارند: هضم و درك مرام و گفتار ما مشكل مي نمايد و آن را نمي پذيرد مگر فرشته اي والا مقام، يا پيغمبري مرسل، يا مومني امتحان شده، يا شهري محكم. آن گاه كه مرام ما ظاهر گردد، و مهدي ما بيايد، هر مرد از شيعيان ما، بي باك تر از شير، و تيزتر از نيزه خواهد بود! دشمن را پايمال مي كند، و با مشتش او را مي كوبد! اين وقتي است كه رحمت خدا و نجات الهي بر بندگانش فرود آيد. (بحار، 318:52، از امام باقر عليه السلام).

قدرتهاي فوق العاده

امام صادق عليه السلام فرمود: هر يك از ياران قائم (ع) بقدر چهل مرد قوت يافته، و داراي قلبي محكم تر از آهن خواهد بود. اگر فرمان يابند كه به كوهي از آهن حمله آورند، آن را قطعه قطعه مي كنند. از دشمنان حق مي كشند - و شمشير خود را باز نمي دارند و آتش بس نمي دهند، تا خدا راضي شود. قوت قائم و قدرت و اهميت ياران مهدي (ع) را لوط پيغمبر، در مقابل قوم خود آرزو كرد و گفت: لو ان بكم قوه او آوي الي ركن شديد [1].

ما كان قوم لوط (عليه السلام) لقومه لو ان لي بكم قوه او آوي الي ركن الا تمنيا لقوه القائم (عليه السلام) و لا ذكر الا شده اصحابه -

[صفحه 57]

و ان الرجل منهم ليعطي قوه اربعين رجلا، و ان قلبه لاشد من زبر الحديد و لو مروا بجبال الحديد لقلعوها، و لا يكفون سيوفهم

حتي يرضي الله - عز و جل (كمال الدين، باب نوادر، رقم 26).

پاورقي

[1] سوره هود آيه 80 - اي كاش قوتي مي داشتم، يا مي توانستم به پايگاه محكمي پناه برم و كمك گيرم.

آيا شما، از آن جوانها هستيد؟

اميرالمومنين عليه السلام فرمود: ياران حضرت مهدي (ع) جوانها هستند، در بين آنان از پيران نيست، مگر به مقدار سرمه چشم و نمك در توشه و نمك كمترين چيز در توشه است: اصحاب المهدي شباب لا كهول فيهم، الا مثل كحل العين و الملح في الزاد و اقل الزاد الملح (بحار / 333:52 رقم 63، از غيبت شيخ و نعماني). اينان گزيدگاني هستند كه شايد از هر طايفه يك نفر يا چند نفر، لياقت يابند كه به حضرت گرايند، افرادي كم نظيرند كه از آنان تعبير به گنج شده است. اين گنجهاي پر ارج از ويرانه هاي عالم برخاسته، در اطراف آن حضرت اجتماع مي نمايند. و به گفته امام جواد عليه السلام، سيصد و سيزده نفر (به عدد سپاهيان اسلام در جنگ بدر) افراد فوق العاده و برترند كه تقريبا داراي خصوصياتي غير عادي هستند. و پيش از ديگران به حضور آن رهبر آسماني حاضر مي شوند. وقتي اين عده از افراد برجسته و فوق العاده كه به اصطلاح از اهل اخلاص هستند، در آستانه آن جناب كمر خدمت بستند، ساير حق جويان نيز بتدريج در اندك زماني خود را به آنها مي رسانند. وقتي تعداد ياران آن حضرت به ده هزار نفر رسيد، به اذن پروردگار فرمان آتش مي دهد. پس پيوسته دشمنان خدا را مي كشند، تا خدا راضي شود حضرت عبدالعظيم حسني پرسيد: چگونه مي داند

[صفحه 58]

كه

خدا راضي شده است؟ امام (ع) فرمود: خداوند رحمت خود را در قلب مبارك آن مظهر حق به جلوه مي آورد. پس وقتي وارد مدينه شد، دو بت را بيرون مي كشد و مي سوزاند. (كمال الدين، باب 36، رقم 2) مقداري از اين روايات قبل از پيروزي انقلاب فراهم شده است، ولي اكنون ما صفات ياران حضرت مهدي عليه السلام را، در ياران پيشاهنگ آن حضرت و نايبش امام خميني، مشاهد مي كنيم.

نيايش

اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه، و اجعلنا من اعوانه و انصاره و اجعلنا من المستشهدين بين يديه طائعا غير مكره في الصف الذي نعت اهله في كتابك فقلت صفا كانهم بنيان مرصوص اللهم كن لوليك الحجه بن الحسن (صلواتك عليه و علي آبائه) في هذه الساعه و في كل ساعه وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتي تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا. توفيق همه ي حق جويان را، در ساختن خود و آماده بودن براي همكاري با حق، و تحصيل شرائط انتظار، آرزومنديم.

عباس علي اختري سمنان، 4/ 3/ 1360

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109